این روزها وقت بیشتری داشتم که بنویسم
سلام دختر ماهم
عزیز دلم این روزها عید بود وتعطیلی و مهمونی .........
وچون خودمون تلفن ثابت نداریم توی خونه هرجا مهمونی میریم من از اینترنت میزبان استفاده میکنم.
الانم خونه یاسمین ایناییم و اینترنت مفتی............
جیگر بابایی دیروز قبل از اینکه مامانی حمامت کنه چندتا عکس خوشگل ازت گرفتم که دوست داشتم بذارم توی وبلاگت این یکیشه:
قربون چشای قشنگ دخترم بشم
عزیز بابا جدیدا وقتی روی سینه میگیریمت و میگیم یک ... دو...
خودت و عقب جلو میکنی و ذوق میکنی
در ضمن چند بار میخواستم از کلیه کسانی که مارا در این امر یاری کردن تشکر کنم یادم رفته
اول از همه ستاره که از همه بیشتر کمک مامانت کرد و واقعا شب بیداری کشید باوجود اینکه درس داشت ولی کم نذاشت
به افتخار ستاره
وبعدشم عمه جان که همش مارو دعوت میکرد خونش که مامانی بیشتر به تو برسه
به افتخار عمه جان
دیگه همه دوستا و فامیل که در طول این مدت این همه زحمت کشیدن
خصوصا همسایه های خونمون که صدای تو را تا صبح میشنیدن ولی اعتراضی نکردن
فعلا دیگه چیزی یادم نمیاد که بنویسم
میبوسمت عزیزم