احوالات داناک
داناک بابا
سلام دختر گلم
حالا دیگه دنیای بابا یک سالش تموم شده و شیطونتر از همیشه دومین سال دفتر دنیای داناک
رو داره ورق میزنه...
البته اگه دست خودش بود که با این شیطونیاش فکر میکرد کتابای مامانشه و مثل اونا میخواست
تمامشوریز ریز کنه بریزه کف خونه ......
ولی دور از شوخی چی میگی اینقدر شیطونی میکنی؟
رومیزی توی خونه ما شده روفرشی...
درب کابینتها(با اینکه با روبان بسته شده) شده گاراژ ایرانپیما...
وای از اینکه ورق بیفته دستت دیگه هیچ. مثل دستگاه بازیافت ریز ریزش میکنی...
این روزا لجباز و لوس هم شدی وقتایی که یه چیزی رو داری نابود میکنی و میخوایم از دستت در
بیاریم جیغ میزنیدر حد تیم ملی...گریه میکنی و قهر میکنی و همینطور که نشستی سرتو
میزنی زمین.
واما................
دختر بابا اولین قدمهای زندگیش رو در تاریخ 92/10/07برداشت. اون شب مثه اکثر شبها خونه
عمه جانبودیم و تو هم که داشتی بازی میکردی و حواست نبود از سمت من به سمت عمه جان
3قدم برداشتیولی بعدش زمین خوردی و ترسیدی دیگه هم هر کاری کردیم راه نرفتی که
نرفتی..ولی بوس میکنی که آدم دلش حال میاد.
حرف زدنت اینقدر ماه شده که میخوام بخورمت الان تقریبا همه چیز میگی در حد زمزمه
ولی بعضیاز کلمات رو واضح میگی:بابادان(باباجان)، مامادان(مامان جان)، بده ، بله ، نه ، به به ،
رفت، داناک رو هممیگی نانا،ماشین ببینی میگی قان قان،غذا هم ببینی میگی نام نام
چون خونه مادر فروغ به مدرسه مشرفه یه روز که اونجا بودی که مامانت بره کلاس از توی تراس
بچههارو نشونت داده بود و یادت داده بودبگی بچه
اینروزا مامانت خیلی خسته میشه،تا میاد یکی از ریخته بهم کاریاتو درست کنه کشوی بعدی کف
اتاقه اون بنده خدا هم طفلک موقع امتحانات پایان ترمشه و کلی حرص میخوره ولی همیشه
سعیمیکنه که همه چیز تو به موقع و مرتب باشه حتی اگه تا صبح بشینه برای درساش....
ولی بابا هم کم براتنمیذاره که:انواع و اقسام حیوانات اهلی و وحشی میشم که دختری یه
کوچولوغذا بخورهاز جملهکانگرو، شیر، خرگوش، قورباغه و....ولی بابای یاسی فقط از بازیهای
بیتحرکخوشش میاد و فقط بلده حلزونت بشه ولی انصافا قشنگ حلزون میشه.
همین امروز هم دخترم یاد گرفته که کوسن مبل رو بیاره پایین بذاره زیر پاش و از مبل بره بالا و با
ماشینای خیابون بای بای کنه
دختر گلم اگه کم مینویسم یا بد مینویسم دلیلش رو به حساب بی اهمیتیم نگذار، باور کن
اوضاع احوالبابا اصلا خوب نیست.
شاهین نجفی یه ترانه خونده از یغما گلرویی:
حالم اینروزا حال خوبی نیست
مثل حال عقاب بی پرواز
شکل حال ژکوند بی لبخند
مثل احوال تار بی شهناز
توی اینروزهای خسته کننده تکراری که فقط خبرای بد به آدم میرسه تنها چیز قشنگ زندگیم
خنده های توست
بسه دیگه
ببخشید یهو در درد دلم باز شد تا بیشتر از این انرژی منفی تولید نکردم باید خداحافظی کنم.
میبوسمت