داناکداناک، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دنیای داناک

سال نو مبارک

1393/1/14 17:58
نویسنده : Danak
1,365 بازدید
اشتراک گذاری

داناک بابا

 

سلام دخترکم

 

عیدت مبارک عزیز دلم همزمان با شانزدهمین ماهگرد شیرینت

 



امیدوارم سال جدید به همه دوستای دنیای واقعی و مجازی ما خوش گذشته باشه و امسال
 

 

برای همهسال خوبی رقم بخوره،سالی سرشار از سلامتی و شادی روز افزون.آمین

 

خدایا میشه امسال دیگه هیچ جای دنیا جنگ نباشه؟

 

خدایا میشه امسال همه زندانهای دنیا تعطیل بشن؟

 

خدایا میشه امسال تو هیچ خونه ای بیماری بد نباشه؟

 

خدایا میشه امسال هیچ بچه ای بدون خانواده یا هیچ خانواده ای بدون بچشون نشن؟ 

 

خدایا میشه امسال هر چی نی نی کوچولو هر جای دنیا متولد میشه سالم باشه؟

 

خدایا میشه امسال نه هر سال همه خوبیها پایدار ابدی و بدیها سطحی و زود گذر باشن

 

خدایا میدونم که میشه اگه تو بخوای پس(حول حالنا الی احسن الحال).

 

 

امسال نوروز نود وسه را با کارای جدید و خوشگلت ،با ادا و اطوارای رنگارنگت،
 

 

با شیرینکاریای قشنگتتجربه کردیم و بر خلاف پارسالکه خیلی سردرگم و
 

 

غافلگیر شده بودیم امسال اصلا اذیتمون نکردی (خداراشکر) 

 

 


 

هر چند قبل از عید با 2تا بیماری مهلک خوب و حسابی حالمون رو گرفتی
 

 

ولی شکر خدا الان اوضاع بهتره

 

قبل از عید اول یه ویروس سرماخوردگی بد اومد سراغت (تب و عفونت)
 

 

و هنوز اون خوب نشده بود که

 

یه ویروس ا س ه ا ل و ا س ت ف ر اغ اومد سراغت و اینقدر وضعت وخیم شد
 

 که کارت به سرم کشیدحالا حساب کن...

 

شب عید و مغازه داری منو دانشگاه مامانو مریضی تو چه شووووووووووووووود.

 

ولی شکر خدا همه اینا میگذره و فقط تجربش برای هر سه نفرمون میمونه.

 

عزیز بابا اگه بدونی چقدر ماه شدی ...................

 

اینقدر کارای خوشگل میکنی و حرفای ناز میزنی که همشونو نوشتم که یادم نره
 

 

ولی باز هم مطمئنم

 

که عقبم چون هر روز چند تا کار جدید یا حرف تازه میگی

 

بعد از مامان جان وباباجان که اغلب مواقعی که میخوای از محبت ما سو استفاده کنی

 

یا به عبارت عامیانه تر خ ر م و ن کنی بکار میبری .البته من همیشه باباجانم ولی مامانت

 

معمولا مامنی فقط همون مواقع مامان جان میشه.

 

وقتایی که من از حمام میام زود تر ازمن میری جلوی کمدم وامیستی و
 

دو تا دستت رو به صورتت میزنی

 

مثل وقتی که من افتر شیو میزنم.

 

یا جدیدا رو اعصابی بد رغم........

 

من شروع میکنم لباس پوشیدن فوری میای میگی (کجا؟؟؟؟؟؟؟؟کجا؟؟؟؟)

 

آخه من نمیدونم به چند نفر تو این خونه باید جواب پس بدم

 

منم که اعصابم خورد میشه میگم به تو چه ، به تو چه

 

آخه خدا اینم شد زندگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

تازه بعد از باز خواست ،بوس فرستادن و بای بای رو کجای دلم نگه دارم

 

وقتای که من روی مبل نشستمو پام روی اون یکی پامه میای سوار پای من میشی


و میگی دَ دَیعنی پامو بالا پایین کنم که شما الاکلنگ بازی کنی

 

وقتایی که کار بدی میکنی اگه بهت بگیم این چه کاری بود کردی؟


اینقدر باحال میگی واااااای که اصلا آدم 

 

یادش میره چه کار بدی کرده بودی.

 

چند روز پیش توی همین ایام تعطیلات بردمت روی پشت بوم اینقدر خوشگل بازی میکردی...

 

پشت کولرها قایم میشدی ... با سایه خودت بازی میکردی...


خلاصه که خیلی بهمون خوش گذشت.

 

مامان پروینت یادت داده وقتی میگیم خدایا شکرت دو تا دستت رو میاری بالا

 

جدیدا دیگه نمیگی عمه جان هرچی ازت میخوایم بگی عمه جان میگی دتاره ،عی کوو؟

 

هر چیزی برات یه نشونه داره بهت میگیم مادر جون کو ؟


کارایی رو میکنی که مادرفروغ یادت داده 

 

یا میگیم با با اصغر کو با صدای کلفت میگی ب بیه(یعنی ببعی بابا)


یا میگیم خاله کو ؟میگی مّمد
 

 

niniweblog.com

وحالا یکم از حرفات:

 

دتاره=ستاره
 

امانی=امین(پسر عموت) یا هر پسر بچه دیگه
 

اَدَ=مبینا (دختر عموت)یا هر دختر بچه دیگه
 

عی=علی (پسر عمه) تازه فضولش هم هستی وقتی نیست مرتب میگی (عی کوو)
 

طا=طاها پسر همسایمون
 

خا عه=خاله
 

ن مخام=نمیخوام
 

آبخوریا=آب میخوام خیلی شدید تشنمه
 

آمخام=آب میخوام معمولی میخوام اذیتتون کنم

 

ن مخوام=نمیخوام

 

ن مدم=نمیدم

 

 

ادو=الو ... زمان صحبت با تلفن

 

niniweblog.com

 

 

 



چند روز پیش که داشتیم از در خونه میرفتیم بیرون بر خلاف همیشه که

 

میدودی توی آسانسور یهودیدمداری از پله ها میری بالا، بهت گفتم کجا میری بابا؟
 

 

گفتی طا طا طا و دیگه قابل کنترل نبودی که بابا جون

 

آخه من نمیدونم آدم اینهمه به پسر همسایه اهمیت میده؟

 

زمان ما دختر همسایهامون برای ما تره هم خورد نمیکردن حالا ببین دوره زمونه چطوری شده

 

(عینکالبته منم دارم شکسته نفسی میکنمعینک)
 

(عینکهمشون سر من دعواشون بود من محلشون نمیذاشتمعینک)

 

دخترگلم امسال سیزده بدر ظهر رفتیم باغ عمه مامانت
 

و عصر هم رفتیم خونه دایی اصغر(دایی بابا)

 

روی هم رفته سیزده خوبی بود هر چند هوا بارونی بود و
 

خیلیا نتونستن اونجوری که باید توی طبیعت باشن ولی خوش گذشت


برای خودمون هم سال خوبی آرزو میکنم
 

میبوسمت دخترم ماچ

 

پسندها (3)

نظرات (5)

الهام(مامان اميرحسين)
18 فروردین 93 18:33
سال نو مبارك شيرين زبون ايشالا روز به روز شيرين تر بشي و مامان و بابا رو حسابي غافلگير كني!
الهام(مامان اميرحسين)
20 فروردین 93 0:54
سلام باباي داناك اجازه لازم نيست،خودتون صاحب اختياريد! اگه منظورتون آخرين آهنگه،اون لالايي حميد حامي بود... همونو منظورتون بود ديگه؟
شقایق مامان آرشا
23 فروردین 93 21:52
ای جان شیطون بلای زبون ریز
الهام(مامان اميرحسين)
31 فروردین 93 0:31
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری... مادر یعنی به تعداد همه روزهای اینده تو، دلواپسی... مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری... مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد... مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود... مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن...!!! روزت مبارک مامان داناك عزيز
شقایق مامان آرشا
15 اردیبهشت 93 23:44
غیبتتون طولانی شد