داناکداناک، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دنیای داناک

دوست داشتنیهای داناک

دختر خوبم سلام به خاطر اینکه تو بعضی از وسایل رو خیلی دوست داری وزیاد از حد براشون ذوق میکنی تصمیم گرفتیم، عکساشو روی وبلاگ بذاریم تا اگه به مرور زمان اون وسایل از بین رفت اینا یادگاری بمونه:               توی ادامه مطلب میتونی عکساشو ببینی    به ترتیب دوست داشتنی ترینها اول طرح بالای تخت ماست که نمیفهمیم تو چرا اینقدر براش ذوق میکنی؟   بعدی عروسک آویز به لوستر اتاقته که از همه عروسکات بیشتر دوسش داری: بعدی این لاک پشته که سر دستاش نیشکش هم داره ولی تو علاقه خاصی به سرش داری واز نوزادیت خیلی دوستش داشتی: بعدی لیوان چایی ماس...
9 ارديبهشت 1392

داستان زلزله

سلام دختر خوبم دیشب جمعه شب بود و عمو مهدی با یاسمین اینا خونه ما بودن حدودای ساعت 11.45همه رفتن و من شروع کردم به جمع وجور کردن خونه مامانی هم شما رو برد بخوابونه ،ساعت حدودای 12بود که شما شروع کردی به جیغ زدن نه از اون جیغاهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یعنی به واقعیت بی سابقه بود این مدلت،از اول تولدت تا الان اینجوری ندیده بودیمت.یعنی آروم شدنت در حد 3تا نفس بود و دوباره شروع میکردی...     بعدا فهمیدیم که هلنا هم خیلی بی سابقه دیشب بیقراری میکرده.. این بیقراری حدود نیم ساعت طول کشید ، هرکاری فکر میکردیم ل...
31 فروردين 1392

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

سلام دختر خوبم عزیز بابا دیگه داره آخرین روزای ماه پنجم تولدشو تجربه میکنه یعنی 6روز دیگه 5ماهت تمومه و وارد 6ماهگی میشی.حالا دیگه راحت وارونه میشی یه به زحمت چند سانتیمتری خودتو به جلو میکشی دیگه وقتی میخوابونیمت باید دوتا پشتی کنارت بذاریم که هم وقتی رو تخت خوابدی نیفتی پایین و هم سرت رو زمین نیفته،چند روز پیش وقتی وارونه شدی تا اون جایی که میتونستی گردنتو بالا نگه داشتی ولی آخرش خسته شدی و صورتت محکم خورد به زمین و تا کلی وقت گریه میکردی. تازه موهاتو هم کوتاه کردیم   همه میگن خیلی خوب کوتاهش کردیم.                         اینم عکسش    ...
27 فروردين 1392

این روزها وقت بیشتری داشتم که بنویسم

سلام دختر ماهم عزیز دلم این روزها عید بود وتعطیلی و مهمونی ......... وچون خودمون تلفن ثابت نداریم توی خونه هرجا مهمونی میریم من از اینترنت میزبان استفاده میکنم. الانم خونه یاسمین ایناییم و اینترنت مفتی............ جیگر بابایی دیروز قبل از اینکه مامانی حمامت کنه چندتا عکس خوشگل ازت گرفتم که دوست داشتم بذارم توی وبلاگت این یکیشه: قربون چشای قشنگ دخترم بشم عزیز بابا جدیدا وقتی روی سینه میگیریمت و میگیم یک ... دو... خودت و عقب جلو میکنی و ذوق میکنی در ضمن چند بار میخواستم از کلیه کسانی که مارا در این امر یاری کردن تشکر کنم یادم رفته اول از همه ستاره که از همه بیشتر کمک مامانت کرد و واقعا شب بیداری کشید...
16 فروردين 1392

کاشکی همه ما تو مدرسه این درسا رو یاد میگرفتیم

دختر ماهم سلام این مطلبو تو وبلاگ یه دوستی که برای تو کامنت گذاشته بود خوندم وخیلی دوست داشتم که برای تو بذارمش که در آینده بخونی و سعی کنی این چیزا را یاد بگیری........... نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش به پسرم درس بدهید:   او باید بداند که همه مردم عادل و همه ی آنها صادق نیستند اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.   به او بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غ...
14 فروردين 1392

اولین سیزده بدر داناک

سلام عزیزمامانی دختر نازم امروز برای اولین بار توی زندگی مشترک من و بابا فرشید ما سیزده بدر رو به خاطر راحتی تو ؛ تو خونه گذروندیم اما تو خونه عمو مهدی اینا ولی خوب اونم یه جورایی خوب بود و خوش گذشت ولی به بابایی بیشتر چون با عمو مهدی و عمو محسن با هم حسابی حال کردن و هر چی بهشون میگفتم پتوی تورو دورت بگیرن منو حرص می دادن و می گفتن هوا خوبه ولی خوب یکم باد می آمد و بابایی تورو توی قفس مرغای عمو مهدیم برد. اینم سند  توام که قربونت بشم کیف کرده بودی حالا هم دیگه شب شده و ما گفتیم قبل از رفتن نهایت استفاده رو از خونه عمو مهدی ببریم یعنی با اینترنت خونش وب تورو به روز کنیم دخترم الانم من دلم خیلی گرفته چون دیگه تعطیل...
13 فروردين 1392

اولین عید دخترم مبارک

سلام بابایی  عید شما مبارک                                                              دختر گل بابا ،امسال عید یه حال وهوای دیگه داره....................           یعنی خیلی متفاوته چون شما خیلی قشنگ یاد ما انداختی شبای بیخوابی جطوری میگذشت از شب اول شروع کردیا.... تازه واکسن 4ماهگیت هم که باید دوم فروردین میزدیم و مراکز بهداشت تعطیل بودن برای همین با 4 روز تاخیر روز ششم زدیم و وای وای وای تا حدود 36 ساعت بعد تب داشتی وگریه ...   ...
9 فروردين 1392

اخبارسه ماه ونیم دخترم

سلام دختر ماه بابا دخترم خیلی شیرین و ماه شده  شیطونی میکنه ، حرف میزنه (البته به سبک اون پنگوئنای پینگو پینگو)اینطوری:ا لا بووووووووووووووباااااااااابییییییییییییییییی یااااااااااااااااااا قوووووووووونننن   اینقدر ادا های مختلف از خودت در میاری و ما هی ذوق میکنیم........   بعضی وقتا هم تو ذوق میکنی  اینقدر که به سرفه میفتی خلاصه که اینقدر شیرین شدی که دیروز مامانی میگفت اذیت کردنش یادم رفته اصلا یادش نبود که شبای بی خوابی چطوری میگذشت. این بارماهگرد 3ماهگیت یه روز آفتابی و باد شدید بود ظهر روز دوم اسفند رفتیم رستوران شب نشین و یه جشن سه نفره به صرف غذا برگزار کردیم ...
18 اسفند 1391

اوه اوه اوه بابا به خدا نرسیدم زودتر بیام

سلام داناک بابا دختر بابا واقعاعذر میخوام که نتونستم زودتر بیام برات بنویسم آخه شغل بابا جوریه که شب عیدا سرش شلوغه (توی فرهنگ ما از ٢ماه مونده به عید نوروز میگن شب عید شده)  دخترم ٢ ماهش تموم شد و وارد ٣ ماهگی شد البته الان نه ١٨روز پیش شب قبل از واکسنت یه جشن ٣ نفره گرفتیم                                    تولدت مبارک بابایی ولی فرداش که واکسنت رو زدیم جشن از چشم و گوشمون در اومد. حدود ساعت ٩.٣٠تزریقت توسط خانم فاطمی تو مرکزبهداشت  انجام شد و خی...
21 بهمن 1391